●یکی از آنها در حضور خود من به حیدر گفت تو با این کارهایت سرخودت را بر باد میدهی. حیدر در پاسخ گفت اگر به این میگویی بر باد دادن سر، بله من آمادهام سرم بر باد برود ولی آرمانم ماندگار شود.
من مجاهد خلق محمد تهرانچی، سه روز بعد از ۳۰خرداد در دوم تیرماه۱۳۶۰ در قزوین دستگیر شدم و تا ۳۰شهریور زیر بازجویی بودم. بعد به اوین منتقل شدم و ۴سال تا شهریور۱۳۶۴ در اوین بودم. مدت محکومیت من در بیدادگاه ارتجاع ۱۸ماه حبس تعزیری بود چون هیچچیزی را قبول نکرده بودم، باید در دیماه سال۱۳۶۱ آزاد میشدم، ولی به جرم «سر موضع بودن» ۳۲ماه مرا اضافه نگه داشتند. بازجوها و گردانندگان اوین میگفتند تا توبه و برائت نکنی باید در زندان بمانی و بپوسی! تعداد زیادی بودند که بههمینخاطر ملیکشی میکردند ولی حاضر به ندامت و برائت و آنچه بازجو میخواست درمورد برادر مسعود بگوییم، نبودند. منهم با آنها بودم و پشتم به آنها گرم بود. یکی از آنها، مجاهد قهرمانی بود بهنام حیدر یگانه دوست که در شهریور۶۱ در عملیاتی که خود فرماندهی آن را داشت دستگیر شده بود. حیدر همانطور که در همه لیستهای شهدا هم آمده، در خرداد۶۲ در اوین تیرباران شد. حیدر فرمانده یک هسته مقاومت در تبریز بود و من در اوین حدود ۶ماه با او همسلول بودم و باکارها و روحیات او آشنا هستم.
از عجایب روزگار بعد از اینهمه سال، حالا یک زن داداش (سابق) حیدر، به نام مینا احدی پیداشده که به پاتسلت نماینده پارلمان آلمان نوشته: «حیدر یگانه دوست که اتفاقاً از مجاهدین فاصله گرفته بود و فعالیتی نمیکرد، متأسفانه در جریان دیدار از یک دوست خود در منزل آنها دستگیر و سپس اعدام شد».
چون فرمانده حیدر را از نزدیک میشناختم، احساس کردم که چقدر باید آدمی پست باشد که اینگونه درمورد یک شهید دروغ بگوید و او را بریده و نادم و فاصله گرفته قلمداد کند که بهطور تصادفی در منزل یک دوست دستگیر و سپس اعدام شده است. آخر چرا و برای خوشامد چه کسی؟ و خصومت و ضدیت با چه کسی؟ آیا یک شهید و جانباخته راه آزادی را میتوان به این سادگی وجهالمصالحه منویات خبیث خود قرار داد؟ این فرومایگی در مرداد۹۹ بعدازآن ،کهکشان سهروزه در ۳۰هزار نقطه بود. من آنموقع واقعاً فروخوردم. بخصوص وقتی جواب آقای پاتسلت به مینا احدی را دیدم با خودم گفتم شاید این خانم درس گرفته باشد. آخر مگر حیدر میباید در آن روزگار فعالیتهای خودش را با زن برادرش در میان میگذاشت؟!
اما مدتی بعد دیدم خانم احدی بازهم پا را از گلیم خودش فراتر گذاشته و در ۱۳مهر تکرار کرد که: «حیدر برادر کوچکتر از اسماعیل که هوادار سازمان مجاهدین بود و از آنها فاصله گرفته بود و ابداً فعالیت نمیکرد، وقتی در تهران به دیدار یک دوست خود میرود، خانه آنها لو رفته بود و او را در کوچه دستگیر میکنند و سپس بدون توجه به اینکه آیا الان فعال است یا نه، صرفاً بدلیل هواداری قبلی از مجاهدین، اعدام میکنند». یادآوری میکنم که اسماعیل یگانه دوست همسر خانم احدی بود که در تیر۱۳۶۰ در زندان تبریز به شهادت رسید و مجاهدین هم در لیست شهیدان در سال۱۳۶۴ اسم او را با احترام و با هویت گروهی کومله به شماره۱۱۲۹۹ ثبت کردهاند.
اینرا هم بگویم که من پس از آزادی از زندان و پیوستن دوباره به سازمان، تمام قضایای زندان شامل شرح زندان و اعدام حیدر را نوشتهام و سند آن بهتاریخ ۹دی۱۳۶۵ در واحد تحقیق شهیدان موجود است.
بنابراین من با مجاهد قهرمان حیدر یگانه دوست، هم بند بودم. وخاطرات زیادی از آن مجاهد پرشور و سلحشور دارم. حیدر قبل از دستگیر شدن؛ فرمانده عملیاتی یک هسته مقاومت مجاهد خلق بود. بعد از دستگیری شکنجههای بسیاری متحمل شد و علاوه بر زخمهای زیاد برپاها و نقاط مختلف بدن، زیر شکنجه دژخیمان شنوایی یک گوشش را هم از دستداده بود، حیدر در دادگاهش از سازمان و مواضع آن دفاع کرده بود و در قبال تهدید و تطمیعهای بازجوها و دادستان رژیم گفته بود من کار خطایی نکردهام که ندامت کنم و از خدا میخواهم کمکم کند که تا به آخر بر عهد و پیمانهایم درراه آزادی خلقم پایدار و استوار بمانم و…
حیدر وقتی از دادگاه برگشت قاطعانه میگفت میدانم که برایم حکم اعدام صادر میکنند چون در دادگاه از سازمان دفاع کردم. او در زندان مجاهدی بسیار پرشور و جسور و به معنی واقعی کلمه یک قهرمان بود و علناً از سازمان و مواضع آن دفاع میکرد. برخی از همبندیهایش بهزعم خودشان خیرخواهانه حیدر را نصیحت میکردند که قدری مراعات کند تا اعدام نشود. یکبار یکی از آنها در حضور من به حیدر گفت تو با این کارهایت سرخودت را بر باد میدهی. حیدر در پاسخ به وی گفت اگر به این میگویی بر باد دادن سر، بله من آمادهام سرم بر باد برود ولی آرمانم ماندگار شود. او به برخی از همبندان در زندان چندبار گفت: من موقعیت شمارا درک میکنم، رژیم خیلی شقاوتپیشه و بیرحم است و ممکن است شمارا که با من نشستوبرخاست میکنید، زیر نظر گرفته و برای شما هم پاپوش درست کند و اگر کسی با این ملاحظات از من فاصله بگیرد؛ من به دل نمیگیرم و ناراحت نمیشوم، من انتخاب کردهام با رژیم از رو ببندم و از شهادت و اعدام هم باکی ندارم و…
خاطرات زیادی از حیدر دارم ولی بههمین مختصر بسنده میکنم. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
البته این تنها دروغ و چرندبافی و هتک حرمتی که مینا احدی انجام داده نیست. در ابعادی بهمراتب بیشتر و بالاتر از این، علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران و رئیسجمهور برگزیده آن برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران، لجنپراکنی کرده است. عجبا که من مطلقاً چنین ضدیت و خصومتی از جانب او به سمت آخوندهای جنایتکار حاکم بر ایران ندیدهام. بهطوریکه گویی نظام حاکم بر ایران مجاهدین هستند! و تضاد اصلی هم مجاهدین خلق هستند.
همه میدانند مخدوش کردن آرمان و اعتقادات شهدایی که در میان ما نیستند، کاری کثیف و ضداخلاقی است ولی جای سؤال است که علت دست یازیدن به اینگونه فرومایگیها چیست؟ انگیزه و منفعت انتقام گرفتن از مجاهدین نهفقط زندگان بلکه بریدهسازی از شهیدانشان چیست و درصحنه سیاسی به جیب کدام طرف میریزد؟
مینا احدی از کجا خبر گرفته که حیدر قبل از دستگیر شدنش از مجاهدین فاصله گرفته و فعالیتی نمیکرده؟!
از وضعیت او در زندان از کجا مطلع شده بوده؟ اینگونه وارونهگویی و قلب واقعیت خطاب به یک نماینده پارلمان در آلمان با چه هدفی انجام میشود؟ آنهم در مورد شهیدی که در زندان اوین بسیاری او را دیده و میشناسند.
به نظر میرسد در دشمنی و کینهتوزی هیستریک با مجاهدین حداقلهای حسابوکتاب معمول را هم از یاد برده است.
در رابطه با شهید سرفراز محمد یگانه دوست یک سینه سخن و انبوه نکته و گواهی از رزمآوری او دارم و در هرکجا آماده شهادت دادن هستم. فقط با این جمله تمام میکنم که لگدمال کردن خون شهیدان شگون و عاقبتی جز رسوایی ندارد.
در خاتمه از مشاور حقوقی سازمان و هموطنانی که زبان آلمانی میدانند و این مقاله را میخوانند خواهش میکنم به حرمت خون شهید حیدر، شرح شکنجه و مقاومت و ایستادگی و اعدام اورا در اوین به آقای پاتسلت منتقل کنند.