روز 26 مرداد سيماي آزادي در برنامه ”فصلي در جهنم” مصاحبه تلويزيون العربيه با هنرمند ارزشمند مقاومت، سينماگر و كارگردان ميهنممان فريدون ژورک در مورد ”سانسور و سركوب هنرمندان به سبك نازيها” را پخش نمود. اين مصاحبه بصورت نوشتاري عينا تقيم مي شود :فريدون ژورک: من متولد 1320 هستم، در سن چهارده سالگي وارد سينما شدم در حالي که درسم را ادامه ميدادم، در سال 1338 بهعنوان بهترين تکنيسين سينما معرفي شدم آنجا که يک فيلمي ساخته شده بود من در آن فيلم بهلحاظ صدا برداري و صدا گذاري يک فيلم جايزه دريافت کردم، سال 1342 اولين فيلم سينمائيام را ساختم بهعنوان فيلمبردار، در مقام فيلمبردار و سال بعدش در مقام فيلمبردار و بعد اولين فيلم من که باجنجال عمومي مواجه شد مورد تشويق خيلي از مردم قرار گرفت و يکي از پرفروش ترين فيلمهاي تاريخ سينماست، فيلمي بود بهنام (تک خال) که اين فيلم در سال 1348 در تهران نمايش داده شد.بله در سال 1365 بود که فرهنگ وهنر تبديل شده بود به وزارت ارشاد، برعکس عملکردش اين نام را روي آن گذاشته بودند، مدير کل آنجا کسي بود، در مقام معاونت وزير بهنام آقاي انبار، اينها به تمام دفاتر ظرف يکروز حمله ورشدند درست به سبکي که نازيها کتابخانهها را يکباره سوزاندند در آلمان، تمام فيلمهارا از انبار درآوردند، حتي با نگاتيوهاش، استوديوي من هم يکي از آنها بود فيلمهايي که من در پخشم داشتم بهعنوان اينکه ما ميخواهيم حمايت از فيلم ايراني بکنيم، فيلمهاي فرنگي را از بين ببريم، اما همه فيلمها را از بين بردند و همه اين فيلمها را برده بودند وسط وزارت ارشاد، ريخته بودند روي همديگر و بعد هم همه را آتش زدند، سوزوندند، درست مثل کتاب سوزوني فاشيستها.من سال 58 سه ماه، چهار ماه بعد از انقلاب، من را بهعنوان مسئول اتحاديه تهيه کنندگان دعوت کردند به وزارت فرهنگ وهنر که آن زمان اسمش را گذاشته بودن ارشاد، مديرکلش آقايي بود بنام... . اسمش يادم نيست، مسعود شاهي نبود يک نفر ديگر بود، يک فيلم را به مانشان دادند، نمايش دادند البته از طرف کارگردانها آمده بودند، از طرف هنرپيشگان آمده بودند که ما ديديم بسيار فيلم بدي بود، بعد از ما نظرخواستند، گفتيم فيلم بسيار بديست، يک صورت جلسهاي آوردند که امضا کنيم از اينکه اين فيلم بد است و بايستي توقيف شود، من بهشدت مخالفت کردم گفتم فيلم بد را بايستي مردم نروند ما انقلاب کرديم که سانسور نداشته باشيم، گفتند نه ما مکلفيم که مردم را هدايت کنيم، من متوجه شدم که ديکتاتور رفت و يک متشرع باصطلاح جايش نشسته، از همانجا من متوجه شدم چه کلاهي سرمان رفته، و بعد بيشتر شروع به تحقيق کردم بيشتر باريک در قضايا شدم بيشتر به سخنان خميني گوش دادم، بيشتر عملکردها را درنظرگرفتم متوجه شدم چه کلاهي سرملتمان رفته.