04022023یکشنبه
بروزرسانیچهارشنبه, 13 جون 2018 11:27
در بهار ۲۰۱۱ در شهر درآ در جنوب سوریه دانش آموزان چند مدرسه با الهام از بهار عربی در تونس و مصر، به نوشتن شعارهای ضد رژیم بشار اسد بر در و دیوار مدارسشان دست می زنند و دستگیر می شوند. خانواده های این دانش آموزان برای آزادی فرزندانشان نزد عاطف نجیب، پسر عموی بشار اسد و فرماندار درآ که در بی رحمی و فساد نیز شهرت دارد، رفته و خواستار آزادی فرزندانشان می گردند. برای تحقیر پدران دانش آموزان دستگیر شده، عاطف نجیب به آنها می گوید:"بچه هایتان را دیگر فراموش کنید، به خانه هایتان برگردید و بچه های جدیدی درست کنید و اگر هم نیاز به کمک دارید، زنانتان را پیش ما بفرستید."در ۱۸ مارس ۲۰۱۱ صدها تن از مردم درآ برای نشان دادن خشم فروخورده سالیان خود به خیابان های شهر ریخته و اینچنین شعله های قیام برافروخته می گردد. رژیم اسد پاسخ اعتراض مسالمت آمیز مردم را با خشونت می دهد و در نتیجه چهار تن از معترضین کشته می شوند. روز خاکسپاری این شهدا خود به تظاهراتی دیگر تبدیل می گردد و شعله های قیام شهرهای دیگر را فرا می گیرد. مثل همه مستبدین برای دیکاتور فکل کراواتی تحصیل کرده در غرب نیز این معترضین "تروریست" و "عوامل خارجی" هستند! او برای جا انداختن این دروغ تبلیغاتی بنیادگراهای اسلامی را از زندان ها آزاد می کند و تمام تلاش خود را جهت براه انداختن جنگ فرقه ای و بدنام کردن مردم معترض بکار می گیرد. ماشین کشتار اسد بی رحمانه به کشتار مردم بی دفاع دست میزند، جنبش رادیکالیزه می گردد و ارتش آزاد سوریه پا می گیرد. بسیاری از افسران وطن پرست صفوف خود را از دیکتاتور خون آشام جدا کرده و به مردم و ارتش آزاد سوریه می پیوندند.نقش رژیم آخوندی در کشتار مردم بی دفاع سوریهرژیم حاکم بر ایران که متحد استراتژیکی و در نتیجه شاهراه صدور تروریزم و بحران خود در منطقه را در معرض تهدید می بیند، دست بکار شده و تمام عیار به کمک دیکتاتور خونخوار سوریه می شتابد.آخوند علی سعیدی، نماینده خامنه ای در سپاه پاسداران رژیم این نیاز رژیم را اینگونه بیان می کند: "رسالت و مسئولیت ما، حفظ عمق استراتژیکی است و حق نداریم یک نقطه از این عمق را از دست دهیم تا امنیت ایران دچار خدشه نشود."علاوه بر ارسال سلاح و صرف هزینه های نجومی برای بقای رژیم اسد از سفره مردم محروم ایران، رژیم آخوندی با بکار گیری اهرم شانتاژ ساخت سلاح اتمی جامعه جهانی را از یاری رساندن به رزمندگان سوری و در نتیجه شرکت فعال در سرنگونی بشار اسد نیز برحذر می دارد. شایان ذکر است که بعد از کشتار بی رحمانه مردم بی دفاع سوریه از طریق بکارگیری سلاح شیمیایی توسط رژیم بشار اسد و تصمیم جامعه جهانی برای پایان دادن به تراژدی مردم سوریه، این رژیم ایران بود که با تهدید خروج از مذاکرات هسته ای مانع اقدام نظامی بر علیه اسد گردید. اما رژیم ایران به این هم بسنده نکرد و برای فریب افکار عمومی، بویژه برای اثرگذاری در سیاست غرب در اتباط با سوریه، در خفا به تقویت همه جانبه وحشی گریهای داعش و گروه های مشابه در سوریه پرداخت تا به این توهم دامن زند که گویی بدون رژیم اسد سوریه و منطقه به تسلط اینگونه نیروها درخواهد آمد و بنابراین برای حل بحران سوریه چاره ای جز دیالوگ با اسد و در نهایت حفظ حکومتش متصور نخواهد بود.بدنبال پیشروی چشمگیر رزمندگان سوری در هفته های اخیر، رژیم آخوندی چاره کار را در کشتار باز هم بیشتر رزمندگان مقاوم سوری می بیند و برای این کار قاسم سلیمانی را جهت رایزنی با روسیه، متحد دیگر اسد، به روسیه می فرستد.حملات جنایتکارانه روسیه به سوریهبمباران روزهای اخیر روسیه بر علیه مواضع رزمندگان سوری منجمله نشان از طرح مشترک رژیم آخوندی و روسیه دارد. پوتین که به خاطر بحران اوکراین، از طرف غرب کاملا ایزوله گشته و با بحران های شدید مالی در نتیجه تحریم های اعمال شده غرب مواجه است، راهکار ایفای مجدد نقش در صحنه سیاست جهانی و در عین حال تحکیم قدرت منطقه ای خود را در کشتار مردم سوریه و اپوزیسیون جدی اسد می بیند. توجیه این جنایت را نیز ظاهرا در دیدار با قاسم سلیمانی از فتاوی لازم "حضرت آقا خامنه ای" دریافت کرد که "هدف فقط مبارزه با داعش و دیگر تروریست ها می باشد."!روزنامه آلمانی زود دویچه سایتونگ در تاریخ ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۵ طی مقاله ای تحت عنوان "چرا پوتین و اوباما به یکدیگر نیاز دارند" می نویسد: "صورت مسئله در حقیقت خیلی روشن است، پوتین خود را به خاطر دخالت در اکراین ایزوله کرده، غرب او را تحریم اقتصادی و از شرکت در کنفرانس جی -۸ منع نموده، اوباما از او دوری می جوید و حتی از او به عنوان "بچه پر رو" یک قدرت منطقه ای نام برده. حالا پوتین تلاش دارد افکار عمومی را از اکراین منحرف نموده و در چالش های بزرگ جهانی به عنوان یک قدرت جهانی ایفای نقش کند و به ائتلاف ضد داعش که ۶۰ کشور جهان به آن تعلق دارند، باز گردد؛ مشروط بر اینکه اوباما دوباره با او به آشتی بنشیند."حملات مرگبار روسیه بر علیه مواضع رزمندگان سوریه البته نیات فریبکارانه پوتین را برملا نموده و آنطور که انتظار می رفت روشن شد که هدف از حملات هوایی تنها حفظ منافع روسیه و نجات بشار اسد از سقوط بوده و نه شرکت در ائتلاف ضد داعش.از طرف دیگر بعد از حملات هوایی روسیه به رزمندگان سوری و برخلاف ادا و اطوارهای دجالگرانه آخوند روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل مبنی بر اینکه: "ایران آماده کمک به برقراری دموکراسی در سوریه و یمن به گونه ای است که در عراق و افغانستان آن را به انجام رساند و نشان داد که در این زمینه موفق بوده است"، رژیم ایران مبادرت به اعزام نیروی رزمی پیاده از طریق لبنان به سوریه می کند.بنابر این روشن است که رژیم آخوندی بعد از زهر خوران اتمی از صدور بحران و تروریزم به خاطر نیاز حیاتی به آن برای حفظ بقای حاکمیت ننگینش دست نخواهد کشید.سیاست مماشات آمریکابعد از حملات جنایتکارانه شیمیایی نیروهای اسد با گاز سارین به مردم بی دفاع سوریه در تاریخ ۲۱ آگوست ۲۰۱۳، بن رودز، معاون مشاور امنیتی اوباما با اشاره به خطوط قرمز اعلام شده توسط وی، گفت: "تسلیح نیرو های اپوزیسیون و ایجاد منطقه پرواز ممنوع از جمله اقداماتی هستند که در برنامه کمک به مردم سوریه منتفی نمی باشند". این در شرایطی بود که اوباما از حمایت قاطع جمهوری خواهان برخوردار بود و می توانست با اتخاذ یک سیاست قاطع نقطه پایانی بر رنج و آلام مردم سوریه بکشد. سناتورهای پر نفوذ مک کین و لیندزی گراهام در یک موضع گیری مشترک در اینباره اعلام کردند: "اکنون رژیم اسد خط قرمز اعلام شده توسط پرزیدنت اوباما را رد کرده است؛ حالا بحث بر سر اعتبار ایالات متحده است؛ اکنون زمان اقدام قاطع تر فرا رسیده. مک کین خواستار کمک تسلیحاتی به رزمندگان سوری از جمله سلاح های ضد تانک و سلاح های ضد هوایی برای حفاظت از حریم هوایی آپوزیسیون شد." (روزنامه تاتس آلمان آگوست ۲۰۱۳ شماره۵۰۶۵۳۶۸).اما اوباما نه تنها کمک جدی به رزمندگان سوری نکرد بلکه بی عملی و شیفتگی بیش از حد او به سیاست مماشات در واقع شرایط را به چنان نقطه ای رسانیده که رژیم آخوندی با همکاری پوتین همچنان به قتل و عام مردم سوریه ادامه می دهند، امری که دنیا را درمقابل یک تراژدی انسانی قرار داده است.سخنان روز چهارشنبه ۳۰ اکتبر ۲۰۱۵ سناتور جان مک‌کین رئیس کمیته نیروهای مسلح سنای آمریکا در ارتباط با دخالت نظامی روسیه در سوریه و کشتار غیرنظامیان در این باره گواه همین واقعیت است: "شکی نیست که این بشار اسد بود که داعش را به‌وجود آورده است. اوباما سالیان است که می‌گوید اسد باید برود ولی کاری نکرده که ما را به این خواسته نزدیک کند. بر روی ویرانه‌های سیاست خارجی این دولت، اکنون ولادیمیر پوتین ایستاده است به مانند اوکراین و هر جای دیگر، وی بی‌عملی این دولت اوباما را می‌بیند و کاملاً سو استفاده می‌کند".نقش سازمان "ملل" متحد!در این میان نقش شورای امنیت سازمان ملل که به عنوان قدرتمندترین ارگان سازمان ملل مسئولیت حفظ صلح و امنیت بین المللی و جلوگیری از جنگ را به طور مستقیم به عهده دارد، در واقع شرم آور بوده و اساسا معلوم نیست که فلسفه ادامه حیات این ببر بدون دندان در چیست، وقتی قطعنامه های آن از طرف دارندگان حق قلدرمآبانه وتو یا بلوکه می گردند و یا کشور های نورچشمی آمریکا اساسا وقعی بر آن نمی گذارند!اگر صلح جهانی را در ساده ترین معنی اش شرایطی تعریف کنیم که مردم هر سرزمینی بتوانند بدون وحشت از بمب و گلوله و آتش در آن زندگی کنند، آیا بشار اسد و حامی اصلی آن رژیم آخوندی و عوامل تروریستش در منطقه از مصادیق بارز بر هم زنندگان صلح و امنیت جهانی نیستند؟ آیا ۲۵۰۰۰۰ هزار انسان بی دفاعی که تاکنون توسط این جانی قتل و عام گردیده اند از حقوق انسانی مندرج در منشور سازمان ملل متحد برخوردار نیستند؟ پس بی عملی این ارگان برای چیست؟این سازمان "دول" متحد حتی قادر نیست شرایط فاجعه بار پناهندگان سوری در کشور های همجوار را اندکی بهبود ببخشد. کارشناسان مسائل پناهندگی یکی از دلایل موج جدید پناهندگان به اروپا را در وضعیت غیر قابل تحمل آوارگان سوری در کمپ های اردن و ترکیه و لبنان می دانند.سازمان تغذیه جهانی اعلام کرده است برای ۲۰۰۰۰۰ پناهنده جدید به اردن هیچ امکانی ندارد و ۱۴ دلار حقوق ماهیانه این پناهندگان نیز از آخر هفته جاری قطع می گردد!البته مواجهه سازمان ملل با کمبود بودجه تا حدی قابل فهم است، چرا که در غیر اینصورت این سازمان قادر به پرداخت حقوق ماهیانه ۵۰۰۰۰ دلاری برای شارلاتانهایی چون مارتین کوبلر نخواهد بود، که به جای نظارت بر حفاظت ساکنان اشرف، دست در دست قاتلان آنها، تنها نظاره گر قتل و عام آنان بود.اما چاره کار در کجاست؟پایان فاجعه انسانی در سوریه که امروز توجه افکار عمومی جهان را به خود معطوف ساخته است تنها در سرنگونی رژیم بشار اسد است که بی تردید صلح و آرامش را با خود به ارمغان خواهد داشت. شرط لازم و کافی این مهم اما حمایت همه جانبه کشورهای غربی و آمریکا از رزمندگان ارتش آزاد سوریه و قطع دستان خونین رژیم آخوندی در سوریه است. لازمه تحقق این امر، ختم سیاست مماشات غرب با رژیم آخوندی و به رسمیت شناختن شورای ملی مقاومت ایران است. حسین یعقوبی ۱۱ مهر۱۳۹۴
بعد از گذشت سی و هفت سال از سقوط دیکتاتوری شاه و دستگاه جهنمی و مخوف ساواک؛ نامی که همواره تداعی کننده شکنجه و اعدام بهترین فرزندان مردم در حافظه تاریخی مردم ایران است و اسناد انکارناپذیر توحش آن در مراجع حقوق بشری بین المللی نیز به ثبت رسیده، اکنون بخش فارسی شبکه جهانی بی بی سی در برنامه ای تحت عنوان "پرگار" به یاد ضرورت واکاوی عملکرد آن افتاده است. نظر به اینکه "نقش تصمیم گیری در توليد، پخش و اولويت های برنامه های رسانه ای شبکه جهانی بی بی سی بر اساس یک قرارداد امضاء شده رسانه ای بين این شبکه و وزارت خارجه انگلیس به عهده وزارتخانه مزبور بوده" و از طرفی "پاسخ به نیاز مخاطبان" از اهداف اعلام شده بخش فارسی بی بی سی می باشد، این پرسش مطرح می گردد که دعوت از یک شکنجه گر جانی ساواک، احمد فراستی که می بایست بر طبق تمامی موازین و استانداردهای حقوقی پاسخکوی اعمال ضد انسانی خود در مقابل عدالت باشد، به استودیوی "پرگار" بی بی سی ناشی از چه ضرورتی بوده و پاسخ به نیاز کدام مخاطبین فارسی زبان می باشد؟نقش تبهکارانه شبکه جهانی بی بی سی به عنوان ابزار تبلیغاتی استعمار فرتوت انگلیس البته در تاریخچه "مشعشع" دولت فخیمه همه جا مشهود است؛ چه آن زمان که بقول امه سزر "اروپايی ها، هنگام ورود به سرزمین ما... انجیل در دست داشتند و ما مالک زمین هایمان بودیم؛ امروز انجیل در دست ماست و انها مالک زمین های ما هستند"؛ چه در زمانی که "برای از میان بردن صنعت نساجی هند و تحمیل مونوپل صنایع نساجی خود در این کشور، انگشت بافندگان بومی، انگشت مردان و زنان و بچه های بافنده هندی را می شکستند" (از کتاب "تنفر نسبت به غرب" به قلم پرفسور ژان زیگلر)؛ چه در جریان کودتای ننگین بر علیه دولت ملی دکتر مصدق، پیشوای فقید نهضت ضد استعماری ایران و چه در گنجاندن نام سازمان مجاهدین خلق ایران در لیست آخوندپسند تروریستی و بمباران مجرمانه و جنایتکارانه قرارگاههای ارتش آزادی بخش ملی ایران و ... بی جهت نیست که دیوید میلبند وزیر خارجه پیشین انگلیس به "نقش تلويزيون فارسی و عربی زبان بی بی سی در کنار ١٥٠ سفارتخانه بريتانيا بعنوان اهرم نفوذ بريتانيا تاکيد می کند" و این وزارتخانه بودجه سالیانه بالغ بر ۴میلیارد و ۲۶ میلیون پوند را در اختیار این شبکه می گذارد!حال با این عینک و نگاهی به وضیعت رو به زوال آخوندهای "انگلیسی تبار" حاکم بر میهنمان بعد از نوشیدن جام زهر اتمی، می توان به ضرورت بدست گرفتن پرگار توسط "آیت الله بی بی سی" برای ترسیم دایره ای جهت جمع آوری هر شکنجه گر و نادم و ابلها جعل کننده تاریخ در آن و ایجاد جنگ روانی برعلیه هر آنچه که منافع استرتژیک دولت فخیمه را به مخاطره بیاندازد پی برد. آنچه مسلم است رژیم ضد بشری آخوندی بعد از عقب نشینی از بلندپروازی های اتمی و از دست دادن ابزار استراتژیک بمب اتمی برای حفظ نظامش، به رغم همه دود و دمهای تبلیغاتی که بخش فارسی بی بی سی در این رابطه "انصافا" سنگ تمام گذاشت، در ضعیف ترین نقطه خود از بدو بدست گرفتن قدرت قرار دارد. شرایط جامعه ایران آبستن شورشها و قیامهای مردم به جان آمده ای است که رژیم، چه با توافق اتمی و چه بدون آن به هیچ عنوان قادر به کنترل آنها نخواهد بود. در چنین شرایطی نباید دور از انتظار باشد که آیت الله بی بی سی در کادر وظایف تعریف شده خود که همانا حفظ منافع استعماری است، همچون زمان مصدق فقید تمام تلاش خود را بکار نگیرد تا با ایجاد جنگ روانی بر علیه میهن پرستان واقعی راه را در مسیری که باب دل دولت فخیمه باشد سمت و سو دهد!در راستای پیشبرد این خط، گرداننده برنامه پرگار با کمک یک عنصر هفت خط بنام عرفان قانعی فرد که نام مورخ را یدک می کشد، صحنه سیاسی زمان دیکتاتوری شاه خائن را به گونه ای به تصویر می کشد که گویی در آن زمان ایران بهشت روی زمین بوده و مشتی "تروریست و خرابکار از خدا بی خبر" جامعه را به خشونت کشیدند و ساواک "ضابط قانون" را به عکس العمل وا می داشتند! نتیجه اش هم آن شد که اکنون می بینیم؛ بنابراین آهای نسل جوان از انقلاب بپرهیزید و راه چاره و "کلید" مشکلات را در دست آخوند روحانی بیابید و بس، که در آنصورت هم شما کارتان به شکنجه و شلاق کشیده نمیشود و هم دولت فخیمه تا دهه های بعد خیالش راحت خواهد بود! وانگهی مگر نمی بینید که انقلابی گری آخرش به اینجا ختم می شود که شکنجه گر و شکنجه شده در "فضای دمکراتیکی" که بی بی سی فراهم کرده همدیگر را "جناب و دوستان" خطاب می کنند!واضح است که سراسیمگی بی بی سی بیش از هر چیز از نقش نیروی پیشتاز و آرمانگرایی است که در تحولات سیاسی جامعه به یمن سازمان یافتگی و تشکیلات منسجم که تمامیت آن را مدیون رهبری مسعود رجوی است، پیشدستی نموده و بساط نیروهای فرصت طلب و سازشکار را در هم بپیچد. به همین دلیل هم از هیچ رذالت و دروغی در حق او و یارانش فروگذار نمی کند. و اما زمانی که وقاحت ساواکی شکنجه گر احمد فراستی را در برنامه پرگار می دیدم صحنه دادگاه اسکار گرونینگ، افسر نازیها در اردوگاه آشویتس که در سن ۹۳ سالگی اخیرا در یک دادگاه آلمان به ۴ سال حبس محکوم شد، از نظرم گذشت.یاد برتولت برشت بخیر که می گفت: "آخرین سخن هنوز ناگفته است" حسین یعقوبی۱۲ مرداد ۱۳۹۴
" خلق عصمت خاطراتت را به گزند چندش آور فراموشی ها نمی سپارد،و عظمت وجودت را به مرگ.بالهایت شکست با ریشه هایت،اما، چه خواهند کرد؟کاین گونه در ژرفای بلوغ خاکیان خانه کرد!" (۱)مجاهد شهید هرمزعابدی باخدا
زمانی که ویتنام در دهه شصت میلادی در آتش جنگ می سوخت، در خود آمریکا و در بسیاری از کشورها که شهروندانشان به خاطر آزادی بیان به صلابه کشیده نمی شدند، مردم در اعتراض به عفریت جنگ و در حمایت از مردم ویتنام و مقاومت ویت کنگ بپاخاستند. این حس همدردی و نوعدوستی بزودی به تعهد وجدانی تبدیل گشت و بسیاری را بر علیه این بیدادگری به حرکت وادشت. و شگفتا که در آن دوره نیز بسیاری از روشنفکران متعهد و نیروهای آگاه، متاثر از مقاومت مردم ویتنام، منجمله در خیابانهای برلین شعار می دادند " یک، دو، سه، چندین ویتنام بسازید!". فلسطین مجروح را بنگرید، که نه تنها جهانی را به حمایت از مظلومیت خلقش برانگیخته بلکه الهام بخش بسیاری از جنبش های آزادی بخش منطقه و جهان گردید. در تا بستان ۱۹۷۳ وقتی دولت قانونی سالوادور آلنده با کودتای نظامی پینوشه سرنگون گردید و ماشین ترور و وحشت دیکتاتوری، کشتار مخالفین را آغاز کرد هزاران نفر از مردم کشورهای اروپایی که فرصت اعتراض داشتند خشم خود را از حکومت کودتاگران به نمایش گذاشتند.این نمونه های همبستگی جهانی در دفاع از حقوق بشر و جنبشهای اعتراضی بر علیه حکومتهای مستبد و ضد بشری نشان می دهند که شعله های مقاومت خلقی که اراده کرده باشد بر علیه ظلم بشورد و زنجیرهای بیداد را بگسلد در دورترین نقاط جهان دیده می شوند و وجدان های بیدار را به حمایت از خود برمی انگیزند.جهان ما و بویژه منطقه خاورمیانه مضافا بر همه زخمهای ترمیم ناشده ایی که از دهه ها سیاست های استعماری و ظالمانه بر تن دارد، امروز به طور واقعی در معرض یک تهدید جدی دیگر با خاستگاه فکری بنیادگرایی دینی قرار گرفته که به دلیل ماهیت عقب مانده و ارتجاعی اش نه تنها همه دستاوردهای مدنی جهان امروز که هویت انسانی نوع بشر را هدف قرار داده است. از سوریه و عراق و افغانستان تا آرژانیتن و کنیا و نیجریه و پاریس و مادرید، همه جا رد پای خونین هیولای بنیادگرایی که مرکز ثغل آن در ایران است، دیده می شود. امروز دختر بچه های ربوده شده در نیجریه از همان دردی رنج می برند که زنان قربانی اسید پاشی در ایران؛ شعله های مرگزای همین اندیشه ترویج کننده کینه و نفرت است که جان فرخنده را در افغانستان می گیرد و بیشمار انسانهای دیگر را در اقصی نقاط جهان با شقاوت تمام به کام مرگ و نیستی می فرستد.امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که رژیم حاکم بر ایران اصلی ترین کانون صدور بنیادگرایی و تروریزم در منطقه و جهان است. تحولات سوریه، عراق و یمن و نقش مخرب رژیم ایران در حمایت از رژیم جنایتکار اسد و گروههای وحشی بنیادگرا، انزجار و خشم خلق های آزادی خواه منطقه را به اوج رسانده و آنها را به متحدان استراتژیک مقاومت ایران که هماورد اصلی بنیادگرایی مذهبی است، تبدیل کرده است.اما حقیقت انکار ناپذیر دیگر این است که مجاهدین و مقاومت ایران هم به لحاظ نظری و هم بطور عملی اصلی ترین مانع پیشروی این جریان ضد انسانی هستند، به این خاطر است که گردهمآیی ویلپنت به یک پلاتفرم مبارزاتی و میدان واقعی رزم با آن تبدیل گشته است.قدرت نمایی عظیم سالانه مقاومت ایران در ویلپنت پاریس پرچمی است راهنما و برافراشته در دستان پرتوان زنی که با شعار بن بست شکن "می توان و باید" همه ستمدیدگان و مشتاقان آزادی و برابری انسان از قید و بند ستم و استبداد و بهره کشی را گرد هم می آورد تا پژواک دهنده صدای بی صدایان باشد. آری این صدای مظلومیت ارژنگ داودی و علی معزی و ریحانه جباری و فریناز خسروانی و همه زندانیان سیاسی و قربانیان شکنجه و اعدام بود که در ویلپنت پاریس از حنجره هزاران مشتاق آزادی فریاد می شد؛ فریاد دادخواهی هزاران زنی بود که در خروش مریم رجوی برای ایستادگی و پایداری به امید و ظرفیت مبارزاتی تبدیل می گشت، آن سان که می شنیدند: "آرمان داشتن، يعني، مثل كوه ماندن و مثل رود رفتن و در هر بلا و توفانی پرچم آزادی را هرچه محكمتر در دست فشردن. از گذشت زمان و از قيمت سنگين آن هيچ هراسی نداشتن. اين است راهی كه سفينه آزادی را به ساحل نجات می‌رساند" (از سخنرانی مریم رجوی در گردهمایی ویلپنت ژوئن۱۳۹۴).این کلام مریم رجوی تا عمق جان هزاران زن و مردی که مشتاقانه به سخنانش گوش می کردند نفوذ می کرد زیرا که آنها در آن، نه تنها بیان شیوا و حماسی ترسیم خطوط مبارزاتی را، که یقین به استمرار مبارزه به هر قیمت و پیروزی را می دیدند. این حس مشترک که ریشه در تابلوی درخشانی از رزم و فدای بی انتها و تسلیم ناپذیری مجاهدین دارد، در برق نگاه یاران پرشوری که از چهارگوشه جهان گرد هم آمده بودند تا با شهدا و زندانیان سیاسی و مقاومت سرافراز مردم ایران تجدید عهد کنند، بوضوح دیده می شد. از طرف دیگر حضور گسترده شخصیت های برجسته عربی، منطقه ای و بین المللی در اجتماع خیره کننده ویلپنت و حمایت آنها از برنامه های آلترناتیو دمکراتیک شورای ملی مقاومت ایران، مقدم بر هر چیز مبین این واقعیت است که جهان به درک جدیدی از توانمندی مقاومت ایران در رویارویی با تهدید جهانی بنیادگرایی دست یافته و به این باور رسیده است که پایانی بر این تهدید متصور نخواهد بود، مگر با سرنگونی رژیم آخوندی در ایران. اگر در دهه های گذشته، آنطور که در ابتدا اشاره شد، اقشار آگاه جامعه انسانی در اعتراض به ظلم و جنگ و جنایت اعمال شده در حق همنوعان خود بپا می خاستند، ویلپنت اما علاوه بر آن به پایگاه الهام بخشی برای مردم ایران و خلق های منطقه در نبرد بر علیه ظلم و بیداد تبدیل گشته است. در ویلپنت، صحنه های های شورانگیز اتحاد و همدلی در مبارزه مشترک برای آزادی و برابری شعله های مقاومت را در دل همه رنج دیدگان زنده می کند و نه تنها ناقوس مرگ اندیشه عقب مانده و ارتجاعی خمینی را که چون ویروسی خطرناک سراسر منطقه را مورد تهدید قرار داده است، به صدا در می آورد، بلکه موتور محرکه عینی برای همه جریانات پیشرو و ترقی خواهی گردیده که زخم فاشیزم مذهبی را بر تن دارند و برای ایجاد جامعه ای آزاد و دمکراتیک تلاش می کنند. بنابراین نباید به هوش و ذکاوت ویژه ای نیاز باشد تا به عمق سوزش سردمداران رژیم آخوندی و همه دلواپسان تغییر بنیادین در ایران از حضور قدرتمند مقاومت ایران در ویلپنت پاریس پی برد. حسین یعقوبی ۲۹ خرداد ۱۳۹۴

گردهمایی بزرگ مقاوت - ایران آزاد 2022

ضد فتوا

فعالیت انجمن‌های پوششی وزارت اطلاعات در آلمان