03222023چهارشنبه
بروزرسانیچهارشنبه, 13 جون 2018 11:27
نمودهای عینی و مادی کارکرد رژیم ولایت فقیه، مثل همه پدیده های مادی، ریشه در ذات و ماهیت آن دارد که البته دجالگری از برجسته ترین عناصر تشکیل دهنده آن است. اگرچه این شیوه رفتاری رژیم اکنون دیگر کاملا رنگ باخته و در بین قشر آگاه جامعه به سوژه تمسخر سران رژیم تبدیل گشته است؛ اما ظاهرا رژیم ولایت فقیه برای راه انداختن معرکه های “وحدت” در بین نیروهای خشک مغزی که نانشان به سفره خونین نظام وابسته است، هنوز خود را بی نیاز از تکرار آن نمی بیند. در خورجین دجالگری رژیم، علاوه بر “دین پناهی” – اسم مستعار رژیم ولایت فقیه - البته همه جور اجناس دیگر نیز یافت می شود که سران رژیم بسته به شرایط و موقعیت نظامشان ناگزیر به رونمایی از آنها می گردند. بعد از اعلان استراتژی جدید آمریکا که نشان از چرخش جدی در سیاست های این کشور در قبال رژیم ولایت فقیه دارد، سردمداران رژیم، مخصوصا گماشتگان اعزامی شان به فرنگ، این بار چاره را در آویختن به منافع ملی دیده اند تا با تبلیغات پوشالی و میان تهی در باره آن، هم نیروهای وارفته نظام را دنبال نخود سیاه فرستاده و سرگرم کنند و هم از کابوس وحشتی که سراسر نظام را فراگرفته کمی بکاهند.اما براستی منافع ملی، فارغ از چگونگی پیدایش ریشه های تاریخی و تعریف آکادمیک آن، چیست؟ شاید ساده ترین و عام ترین تعریف از منافع ملی "حاصل جمع منافع آحاد یک ملت که در یک جغرافیای معین سیاسی تحت نام کشور زندگی می کنند، باشد. به بیان دیگر منافع ملی جلوه و تبلور منافع عموم مردم در یک جامعه می باشد که مهم‌ترین آنها شامل موارد زیر مى باشند: * الف – منافع وجودی که شامل تمام حقوق مدنی و آزادی های فردی و اجتماعی انسان‌ها می باشدب – امنیت رفاهی و امنیت شغلیج – حفظ و ازدیاد قدرت کشور در روابط با کشور های دیگر حال با این شاخص ها می توان به جایگاه منافع ملی در رژیمی که ولی فقیه آن خود را حاکم مطلق العنان بر سرنوشت مردم ایران می داند، بیشتر پی برد. آیا ۳۹ سال حاکمیت سیاه و شوم ولایت فقیه برای مردم ایران و منطقه و جهان حاصلی جز مرگ و نیستی، جنایت و تباهی و فساد داشته است؟آیا مردم ایران از امنیت وجودی به عنوان یکی از مبانی تعریف منافع ملی برخوردارند، وقتی آحاد یک جامعه صرف بیان یک عقیده و نظر مخالف فاقد کمترین امنیت جانی بوده و از دستگیری و شکنجه و اعدام در امان نیستند؟ آیا زندگی بیش از ۸۰% از مردم ایران زیر خط کمرشکن فقر، به گفته مقامات خود رژیم، نشان از امنیت رفاهی و شغلی مردم ایران دارد؟آیا بر باد دادن منابع ملی ایران در راستای اهداف سلطه جویانه در منطقه با حفظ منافع ملی ما در تعارض نیست؟این سیاست های ضدبشری البته بطور قانونمند نفرت عمومی کلیت جامعه ایران را بدنبال داشته و رژیم ولایت فقیه را فاقد هرگونه مشروعیت سیاسی در داخل کشور کرده است. و از همین روست که رژیم برای حفظ موجودیت خود راهی جز روی آوردن به پروژه بمب سازی و صدور بحران به خارج نداشته، که حاصل آن البته برباد دادن سرمایه های کشور و فقر و فلاکت و بیچارگی باز هم بیشتر اکثریت مردم کشورمان بوده است.در رویارویی با این هیولای سربرآورده از اعماق تاریخ، مقاومتی ستایش برانگیز شکل گرفته که تا این لحظه با پرداخت سنگین ترین بهای ممکن بر سر آرمان آزادی و حاکمیت مردم بمثابه مبنایی ترین حق و منافع ملی مردم ایران ایستادگی کرده است. در این مقاومت، برخلاف شارلاتانیزم خلص آخوندی، شاقول سنجش وحدت و تضاد با هر نیروی داخلی، منطقه ای و جهانی تنها و تنها در رویکرد آنها نسبت به همین اصل مقدس، یعنی برسمیت شناختن حق حاکمیت مردم به مثابه عالی ترین منافع ملت ایران بوده و بس. ایستادگی بر اصول و دفاع از شاخص های شناخته شده منافع ملی مردم ایران در تاریخچه مقاومت و مجاهدین همیشه از برجستگی درخشانی برخوردار بوده، بویژه در دوران جنگ ضد میهنی خمینی با عراق و همچنین در دوران پایداری پرشکوه مجاهدین در اشرف و لیبرتی، بگونه ای که اساسا مجاهدین در سازش ناپذیری بر سر همین اصول ملی و میهنی شناخته می شوند. در قیام سال ۸۸ که خود حاصل کارکرد همین مقاومت تا آن نقطه بود و می رفت تا بساط اهریمنی رژیم ولایت فقیه را برای همیشه از کشورمان برچیند، اوباما اولین رئیس جمهور سیاهپوست آمریکا بود و با بهره جویی از سیاست های مخرب آمریکا در منطقه خاورمیانه در آن زمان، به چهره ای کاریزماتیک و صلح جو در فضای سیاسی آن دوران و بویژه در میان روشنفکران جهان شناخته می شد و هنوز روی کار نیامده جایزه یک میلیون دلاری “صلح نوبل” را از آن خود کرد! بنابر این انتظار می رفت که - همانطور که وی در روز “تانک گیوینگ” به خاطر بجا آوردن دل دختر نوجوانش از قربانی کردن بوقلمون مخصوص این روز صرف نظر کرد - از قربانی شدن ندا آقا سلطان بدست پاسداران جانی در روز روشن بر روی سنگ فرش خیابانهای تهران هم متاثر گشته و به فریاد دادخواهی میلیون ها ایرانی متنفر از دیکتاتوری ولایت فقیه که شعار می دادند: “اوباما، اوباما - با اونایی یا با ما” پاسخ مناسبی دهد. اما جناب اوباما نه تنها طرف مردم را نگرفت که در ادامه سیاست دلجویی از رژیم ولایت فقیه تا آنجا پیش رفت که به معنای واقعی به آب حیاتی برای ادامه موجودیت این رژیم پلید تبدیل گردید. در زمان صدارت ایشان، دانشگاههای آمریکا پر شد از "آقازاده ها" و پاسداران "اصلاح طلبی" که با چپاول اموال مردم در دیار "شیطان بزرگ" هم مشغول تحصیل بودند و هم تمام و کمال به وظیفه "شرعی شان" یعنی شستن دستان خونین جلادان حاکم بر میهنمان و تخطئه مقاومت مشروع می پرداختند. سیاست های ویرانگر اوباما در عراق زمینه قتل عام مجاهدان جان برکف اشرفی را برای دژخیمان خامنه ای فراهم نمود و اوبامای “صلح دوست” چشمانش را در مقابل قتل عام ۵۲ قهرمان اشرفی بدست مزدوران خامنه ای با بی شرمی تمام بست!ترامپ اما نه از کاریسمای اوباما برخوردار است و نه حتی فارغ التحصیل ممتاز هاروارد! آنچه او قصد دارد در چارچوب استراتژی جدید سیاست ایالات متحده در تقابل با غده سرطانی ای بنام “جمهوری اسلامی ایران” به اجرا درآورد، آیا همان خواسته ای نیست که مردم ما در قیام ۸۸ از اوباما طلب می کردند و با جواب منفی ایشان مواجه گشتند؟ترامپ در توضیح استراتژی جدید خود منجمله می گوید: ”طیف گسترده‌‌ی فعالیت‌های مخرب رژیم ایران فراتر از تهدید هسته‌ای آن است و این موراد را شامل می‌شود:- توسعه و تکثیر موشک‌ بالستیک - حمایت مالی و مادی از تروریسم و افراط‌گرایی- حمایت از جنایات رژیم اسد علیه مردم سوریه - نقض شدید حقوق بشر - بازداشت خودسرانه شهروندان خارجی از جمله امریکایی بر اساس اتهامات دروغ و بدون روند قانونی- سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران که زیر نظر رهبر ایران است یک گروه “تروریستی” است و خشونت را در منطقه گسترش می‌دهد سپاه از رژیم سرکوب‌ گر اسد حمایت می‌کند….”در این رویکرد نه تنها اثری از آنچه که در تضاد با منافع ملی باشد، دیده نمی شود، بلکه انگشت تاکیدی است بر روی واقعیات انکارناپذیری که رژیم ولایت فقیه با تکیه بر آنها کشور ما را به تباهی کشیده است. این سیاست جدید و لیست گذاری تروریستی سپاه پاسداران رژیم، فارغ از تضاد منافع آمریکا با رژیم قرون وسطایی ملایان، خط بطلانی است بر سیاست مماشات آمریکا با یکی از خونخوارترین حکومتهای تاریخ ایران که البته بدون نقش بی همتا و هوشیاری سیاسی مقاومت ایران هرگز متصور نبود. و البته بدیهی است، تنها کسانی از این رویکرد جدید ایالات متحده نسبت به رژیم ضد بشری ولایت فقیه خشمگین و دل نگران هستند که منافعشان را با موجودیت رژیم آخوندی گره زده اند. پاورقی:* برگرفته از ویکی پدیا

نانخوران حاشیهٔ بیت

منتشرشده در مقاومت
15 مهر 1396
سالهاست که ترویج پاداش و ترفیع در ازای تملق و چاپلوسى برای نظام جهت کشاندن نیروهاى فاقد کاراکتر به باتلاق حاشیه بیت رهبرى به "فرهنگ" متداول آنها تبدیل گشته است سازمان غیر دولتی شفافیت بین المللی (انترنشنال ترنسپرنسی) که هدف آن تلاش برای مبارزه با فساد و اطلاع رسانی در این زمینه است، در گزارش سال ۲۰۱۶ خود، رژیم ولایت فقیه حاکم بر ایران را در میان ١٧٦ رده، در رتبه ١٣١ طبقه بندی نمود و به این ترتیب آنرا بعنوان “از جمله کشورهای مبتلا به فساد گسترده ساختاری” ارزیابی کرد. برخلاف اکثر کشورهای جهان، بویژه کشورهای دمکراتیک با حاکمیت قانون که با بکارگیری مکانیزم های کارآمد در صدد ریشه کن کردن پدیده مخرب فساد می باشند، در ایران تحت حاکمیت استبداد دینی اما، گسترش هدفمند و سازمانیافته فساد در ساختار سیاسی و اقتصادی کشور بخشی از پروژه حفظ نظام است! شاید این دیدگاه در نگاه نخست متناقض تلقی گشته و جایگاه و نقش فساد و دزد سالاری (کلیپتوکراسی) در پروژه حفظ نظام مورد پرسش قرار گیرد. نوشته پیش رو نگاهی است هر چند محدود به این موضوع.نخست باید به این نکته توجه داشت که رژیم ولایت فقیه دیگر به هیچ عنوان قادر نیست شیوه هاى سرکوبگرى "دوران طلایى امام" را براى مهار اوضاع بکار بگیرد. در نتیجه، ظاهرا بیت خامنه اى براى جبران این ضعف و بالانس آن، شیوه جدیدى براى تربیت و حفظ نسلی از نیروهاى خدمتگزار، البته با الویت دادن به "ژن هاى برتر" را در دستور کار قرار داده است. این خط جدید در دو جمله ساده خلاصه مى گردد: "با دشمن برانداز (مجاهدین) نباش و سکوت کن! بعد تا مى توانى بچاپ!"و بدین طریق سالهاست که ترویج پاداش و ترفیع در ازای تملق و چاپلوسى برای نظام جهت کشاندن نیروهاى فاقد کاراکتر به باتلاق حاشیه بیت رهبرى به "فرهنگ" متداول آنها تبدیل گشته است! با یک نگاه آماری به سادگى می توان دریافت که فساد در ساختار سیاسی – اقتصادی نظام ولایت فقیه با ضعف و روند فروپاشی (بالاخص ریزش نیرویی) آن رابطه مستقیم دارد. بدین معنی که به تناسب گسترش هر چه بیشتر تنفر عمومی مردم از رژیم ولایت فقیه از یک سو و ضعف و ریزش نیرویی در درون رژیم از طرف دیگر، رژیم آخوندی برای حفظ اندک نیروهای پیرامون خود، چاره ای جز تقسیم سرمایه ها و امکانات کشور بین کسانى که حاضر به حیات انگلى در حاشیه لجنزار ولایت فقیه هستند، ندارد. با این هدف که این افراد تضمین منافع باد آورده خود را در گرو حفظ نظام دیده و در راستای آن کوشا باشند. بدیهی است که هرچه روند فروپاشی رژیم در چشم انداز نزدیکتر قرار مى گیرد، نرخ حفظ نیروهای “دارای ژن برتر” اما در حال ریزش نظام بیشتر هم گشته، امری که در دزدى هاى نجومى سالهاى اخیر بیشتر نمایانتر گردیده است.اما فساد در نظام ولایت فقیه تنها حوزه اقتصاد و قدرت را دربرنمی گیرد. استبداد دینی حاکم بر کشورمان از همان ابتدای قبضه قدرت هرگونه فعالیت فرهنگی، هنری وعلمی جامعه را عملا مشروط به همکاری با دوایر دولتی و امنیتی و کرنش در مقابل حکومت کرد. این رویکرد رژیم البته با مقاومت تحسین برانگیز اکثریت جامعه و با پرداخت بهای سنگین مواجه گردید. نتیجه این سیاست ضد ملى فرار مغزها و سرمایه هاى ملى و هنری جامعه ما را بدنبال داشت و رژیم در رسیدن به نتایج مطلوب خود با شکست مواجه گردید. به عنوان چاره کار، رژیم در این زمینه نیز اختاپوس فساد براى تطمیع و نهایتا جذب و حفظ عناصرى با ظرفیت و کاراکتر لازم "انطباق" براى حیات دوگانه را بکار می گیرد. شاید تاملی بر “نعش گردانی” اخیر سران دجال رژیم مثال خوبی برای درک موضوع باشد. رژیم ولایت فقیه از روز سه شنبه ۴ تا پنجشنبه ۶ مهرماه تمام امکانات تبلیغاتی خود را حول تدفین جنازه یکی از بسیجیان دبش رژیم که در سوریه به هلاکت رسیده بود، بسیج نمود. پیشتر از آن رژیم با تبلیغات گسترده اى عکس و فیلمى - که صحت و سقم آن هنوز در هاله اى از ابهام قرار دارد - از کشته شدن این بسیجى توسط "داعش" منتشر کرده بود. نهایتا در تاریخ ۹ شهریور، یعنی یک ماه پیش، از ورود جنازه اى به ایران خبر داده شد که ظاهرا مربوط به بسیجى مزبور بوده است! رژیم آخوندى نیز فرصت را غنیمت شمرد و جنازه را موقتا "بایگانى" نمود تا با آمیختن دجالگرانه این موضوع با فضاى عزادارى حسینى در ایام محرم، هم خود را دشمن داعش جلوه دهد و هم خوراک آمیخته با حس جوانمردى و وطن پرستى لازم را براى حاضران در سفره فساد خود فراهم نماید. "جنازه را ابتدا به‌ بهانه طواف به ‌مشهد می برند و پس از یک سری نمایش مجددا به‌ تهران آورده و نمایش مفصلی ترتیب می دهند که به‌طور مستقیم از سیمای آخوندی پخش شد. خامنه ای خود نیز همراه با بسیاری از مهره‌های نظامی و غیرنظامی رژیم در آن شرکت می کند؛ این نمایش مشمئزکننده سپس در اصفهان تکرار می گردد و نهایتاً در نجف‌آباد با تدفین به پایان می رسد.” (از سایت مجاهدین خلق ایران)اما این تنها بهره برداری دجالگرنه رژیم از این کارناوال تبلیغ مرگ و نیستی نبود. متعاقب این نمایش مسخره، سایت های رژیم پر بود از پیام های کسانی که در ساختار حلقه فساد حکومتى، انگل وار دست و پا مى زنند و خود را “هنرمند” می نامند! "هنرمندانى" که از حق نگذشته درمددرسانى بموقع به حفظ نظام سنگ تمام مى گذارند! به قسمتی از تملق و چاپلوسی تهوع آور این به اصطلاح “هنرمندان” - که اساسا اعتقادی هم به آنچه بر زبان می آورند نداشته و بیش‌تر از همه هم خود رژیم بر آن واقف است – توجه کنید:  "خانه سینما با انتشار بیانیه ای اعلام کرد که هنرمندان فردا ۵ مهرماه برای تشییع پیکر مطهر شهید محسن حججی به میدان امام حسین(ع) می روند. در متن این بیانیه آمده است:"امام راحل (ره) فرمودند: "شهادت هنر مردان خدا است" و تبلور عینی این سخن در شهادت هنرمندانه محسن حججی و محسن حججی ها در دوران ما است.سینماگران ایران که در مراسم جشن خانه سینما به احترام شهید حججی به پا خاستند و هنرآفرینی او را در عرصه پایمردی و دفاع از آرمان های والای اعتقادی در روز ملی سینما گرامی داشتند با ورود پیکر مطهرش به میهن فردا چهارشنبه ۵ مهر ماه ساعت ۹ صبح به میدان امام حسین(ع) خواهند شتافت تا همزمان با سوگواری برای سالار شهیدان، حسین زمانمان؛ محسن حججی را به خانه ابدی بدرقه کنند.” (١)فساد ساختاری در خدمت حفظ نظام یعنی این!این حرف های مشمئز کننده در مورد پاسداری به زبان آورده می شود که کار روزانه او و امثال او در خیابانهای کشور سرکوبگری و شکار دگراندیشان و اسید پاشیدن روی زنان شریف میهن بوده و ماموریتشان در سوریه کشتار زنان و کودکان بی دفاع آن کشور برای حفظ رژیم بشار اسد، دیکتاتور خونریز سوریه. و این همه در حالی است که مردم چپاول شده و مالباخته توسط باندهای تبهکار رژیم و بویژه فرهنگیان شریف هر روز در خیابانهای کشور فریاد می زنند "سوریه را رها کن، فکری بحال ما کن"!  اما عمق فاجعه را باید در گستره فساد ساختاری در حریم علم و دانش جست. در شرایطی که هزاران تن از نخبگان جامعه در شکنجه گاههای رژیم به شهادت رسیده و یا بناچار ترک دیار کرده اند، اختاپوس فساد در رژیم ولایت فقیه، این حوزه را نیز به انحصار کامل خود درآورده و با فروش و یا ارائه مدارک پوشالی برای کسانی که بعضا حتی مدرک دیپلم نداشته از آنها یکشبه دکتر، مهندس و استاد دانشگاه و در نتیجه نانخور خود می سازد که طبعا هرگز از ترس از دست دادن استخوان چرب گیرآمده، دست از پا خطا نخواهند کرد و تا ابد شکرگزار بیت ولایت خواهند ماند!اکنون دیگر گوشه هایی از این فساد سازمانیافته در جریان جنگ باندهای متخاصم رژیم نیز برملا می گردد. ”اکنون در کوچه‌های ۶ متری بالای سر ساختمان محقری که برای یک مدرسه ابتدایی هم مناسب نیست، تابلو دانشگاه نصب شده است. آن هم دانشگاه جامع! چرا مسابقه “مدرک در برابر پول” راه افتاده است؟ چرا پارسال خبر رسوایی ۳۹۸ نفر از اعضای هیأت علمی ایرانی در “تقلب علمی” توسط مجله معتبر “نیچر” اعلام شد؟ چرا در میان فهرست ۵۰۰ دانشگاه برتر دنیا نامی از ما نیست؟ در ایران شمار دانشگاهها طی سه دهه از حدود بیست دانشگاه به ۲۸۰۰دانشگاه رسیده است که با هیچ کشور دیگری از این سیاره، مقایسه‌ پذیر نیست.“ (روزنامه اطلاعات ۹ شهریور ۹۶)همانگونه در مورد شیوع مواد مخدر این نظر عام وجود دارد که دست خود سران رژیم در تهیه و توزیع آن در کار بوده تا جوانان را زمین گیر کرده و از پتانسیل شورشگری آنان در امان بمانند، ظاهرا رژیم آخوندی تلاش می کند با ترویج خط "با دشمن برانداز نباش و آزاد بچاپ" نانخوران داخلی و خارجی خود را "معتاد" و وابسته لنجزار "بیت رهبری" کند.این حاشیه نشینان بیت خامنه ای، مخصوصا آنانی که نام "هنرمند" و "اصلاح طلب" را یدک می کشند، افشا و طرد کنیم. http://www.alef.ir/news/3960704241.html (١)
"ساعتها به دنبال هلال ماه گشتم. همانطور که روی زمین افتاده ام گوشه ای از آسمان را می بینم. ستاره ای در افق شعله می کشد، می خواهم برخیزم و کنار پنجره بروم. تا برمی خیزم درباز می شود، دژخیم ها به داخل سلول می ریزند و با ورق آهنى پنجره را می پوشانند. پنجره سلولم را بسته اند اما پنجره اندیشه ام باز است" (١) "... دژخیم ها به داخل سلول می ریزند و با ورق آهنى پنجره را می پوشانند...."، گویى این سرنوشت همه آزادیخواهان و قهرمانانى است که "نظم" موجود و شب هاى تاریک مستولی بر آن را بر نمى تابند و با شمع وجودشان روشنایى و نور را در شهر خفته نوید مى دهند، دیروز در ایرلند و فلسطین و شیلى و یونان و امروز در سلول هاى وحشتزاى زندان گوهردشت موسوم به رجائی شهر.     از ٣٠ ژوئیه تا این لحظه، یعنى بیش از ٣٥ روز است که دژخیمان رژیم ولایت فقیه علاوه بر شکنجه هاى جسمى و روحى طاقت فرسا، نور و روشنایى را نیز از قهرمانان در زنجیر میهن ما، ابوالقاسم فولادوند، حسن صادقی، سعید ماسوری، رضا اکبری منفرد، جعفر (شاهین) اقدامی، خالد حردانی، محمد بنازاده امیرخیزی، محمدعلی (پیروز) منصوری، پیام شکیبا، امیر قاضیانی، شاهین ذوقی‌تبار، سعید شیرزاد، وحید صیادی نصیری، محمد نظری، ابراهیم فیروزی، سعید پورحیدر، مجید اسدی، زانیار مرادی و لقمان مرادی دریغ مى کنند، تابه خیال خام خود، مانع از نور امیدبخش مقاومتى گردند که از میان دهلیزهاى تنگ و تار شکنجه گاه گوهردشت از جان و روح این مشعل داران آگاهى به خارج از زندان ساطع مى گردد! سازمان عفو بین الملل روز سه شنبه ۲۲ اوت ۲۰۱۷ (۳۱ مرداد ۹۶) در بیانیه ای اعلام کرد: "وضعیت زندان رجایی شهر و شرایط موجود برای زندانیان سیاسی، شرم آور است. شرایط به‌اندازه‌ای بد است که در زندان رجایی شهر، زندانیان برای ساده‌ترین حقوق انسانى خود ناچار به اعتصاب غذا شده‌اند". از سوى دیگر گزارشگر ویژه ملل متحد نیز در یک موضع گیرى صریح إعلام کرد: "محروم کردن زندانیان ازملاقات, ارتباط با وکیل و خدمات درمانی بر خلاف قوانین بین المللی است."بیانیه عفو بین الملل خود به اندازه کافى گویاى شرایط دهشتناک زندان گوهردشت مى باشد و نگارنده را از پرداختن بیشتر به شرایط قرون وسطایى حاکم بر آن بى نیاز مى سازد. اما موضوعى که شاید بیشتر باید مورد توجه قرار گیرد، پیام ایستادگى این قهرمانان و رابطه و پیوند آن با مقاومت سراسرى و شرایط متحول جامعه ایران در وراى مطالبات برحق و مشروع آنان است.پیام زندانى مقاوم سعید ماسورى که بیش از ١٧ سال از عمر خود را در سیاهچالهاى رژیم ولایت فقیه، تحت رذیلانه ترین شکنجه هاى جسمى و روحى سپرى کرده است، مؤید این حقیقت است. وى در پاسخ به یاوه هاى سردژخیم قوه قضائیه ولى فقیه ارتجاع، جعفری دولت آبادى مبنى بر برسمیت نشناختن اعتصاب غذاى زندانیان قهرمان، از جمله مى نویسد: " ... ما هیچوقت ظلم و تعدی و اجحافی که به زندانیان میشود را به رسمیت نمی‌شناسیم و الان که ۳۰ روز از اعتصاب غذایمان می‌گذرد گرچه عمده توانایی جسمی خود را از دست داده‌ایم ولى هیچوقت توان مردن و تسلیم نشدن را از دست نمى دهیم." (بخشى از پیام سعید ماسورى از زندان گوهردشت کرج دوشنبه ٦شهریور ١٣٩٦)این پیام بسا فراتر از إنکار قاطع تمامیت رژیم جنایتکار حاکم بر میهن ما، ترسیم کننده عمیق ترین تعریف از هویت انسان است، هویتى که با انتخاب آگاهانه و مقاومت و ایستادگى در مقابل ظلم و بیداد معنى مى یابد. این پیام همچنین پرچمى است فراروی نسل عصیانگر امروز و آینده که راه رهایى از استبداد و دیکتاتورى را نه در تسلیم و تن دادن خفیف به وضعیت موجود، که در ایستادگى و مقاومت با پرداخت بهاى لازم باید جست.در مقابل فدای بی چشمداشت سعید قهرمان و دیگر قهرمانان در زنجیر در زندان های سراسر میهن سر تعظیم فرود آورده و به ایمان و ارداه پولادینشان درود می فرستم.   (١) از بابى سندز، مبارز ایرلندى که بر آرمان آزادیخواهانه اش تا آخر ایستاد و بعد از ٦٦ روز اعتصاب غذا در ٥ مه ١٩٨١جان سپرد.

در انتظار حکم تاریخ

منتشرشده در مقالات و نظرات
23 مرداد 1396
در أوائل دهه ٩٠ میلادى واقعه اى در جهان اتفاق افتاد که گمان مى رفت آخرین لکه ننگ باقى مانده بر پیشانى جهان متمدن، یعنى شکل قانونى و نهادینه شده زیر پا گذاشتن کرامت انسان، براى همیشه زدوده شده باشد. سخن از برترى نژادى و آپارتاید در کشور آفریقاى جنوبى است. فداکارى و مبارزات سیاهپوستان این کشور بر علیه حاکمیت أقلیت سفید پوست و نقش برجسته نلسون ماندلا در هدایت جنبش ضد آپارتاید به اوجگیرى این جنبش در أواخر دهه هشتاد میلادى انجامید و همبستگى جهانى را از آن خود ساخت. به گواهى تاریخ آنچه اما باعث برانگیخته شدن وجدان عمومى در سطح بین المللى بر علیه نظام آپارتاید گردید، واقعه اى بود که در منطقه زاغه نشین (Soveto) در اطراف ژوهانسبورگ اتفاق افتاد. در ١٦ ژوئن ١٩٧٦ دانش آموزان سیاه پوست این منطقه بر علیه جایگزینى زبان انگلیسى که زبان رسمى مدارس بود با زبان آفریکانس دست به یک تظاهرات مسالمت آمیز زدند. پلیس سرکوبگر رژیم آپارتاید که هرگونه حرکت حق طلبانه سیاهپوستان را یک عمل جنایتکارانه بر علیه منافع طبقه و هیئت حاکمه تلقى مى کرد، بسوى دانش آموزان بى دفاع آتش مى گشاید و حدود ٦٠٠ نَفَر از آنان را به قتل مى رساند. تصاویر صحنه هاى دلخراش جان باختن کودکانى که یک چهارم کشته شدگان این قتل عام را تشکیل مى دادند سراسر جهان را تکان داد و در واقع آغازى بود بر پایان بیش از نیم قرن تبعیض نژادى در آن کشور. از آن پس دولت هاى غربى زیر فشار أفکار عمومى خود دیگر قادر نبودند به خاطر منافع حقیر اقتصادى کماکان چشمان خود را در مقابل آن فاجعه انسانى ببندند. در واقع بعد از این واقعه هولناک بود که رویکرد جدیدى مبنى بر برسمیت شناختن "کنگره ملى افریقا" - که رهبرانش منجمله چهره کاریسماتیک آن ماندلا همچنان به عنوان "تروریست" در زندان بودند – بیش از هر زمان در سیاست بین المللى برجسته گردید و دست بالا را گرفت. در نهایت رژیم آپارتاید زیر فشار تحریم هاى خردکننده و همه جانبه اقتصادى نه تنها مجبور به عقب نشینى گردید که روند پرشتاب بعدى در آن کشور براى همیشه به حاکمیت تبعیض نژادى و آپارتاید پایان داد. غرض از این یادآورى کوتاه تاریخى، تأکید بر این نکته است که چگونه بر تارک همه تلاش ها و جانفشانى و مقاومت ها، پیام و حقانیت خون هاى بناحق ریخته، در نقطه اى تعادل قواى به ظاهر غیر قابل تغییر را به تغییر ناگزیر وامیدارد و راه مى گشاید. تاریخچه نبرد خونبار سازمان مجاهدین خلق و مقاومت ایران بر علیه فاشیزم و آپارتاید دینى ولایت فقیه، در برگیرنده هزاران صحنه غرورانگیز و نبرد حماسى است که هر کدام در جایگاه خود بسیار ارزنده و راهگشاه بوده اند؛ بر تارک همه حماسه هاى مقاومت اما، قتل عام مظلومانه بیش از ٣٠٠٠٠ هزار زندانى سیاسى بى دفاع در تابستان ١٣٦٧ مى درخشد. در واقع بر خلاف محاسبه و تصور خمینى جلاد و سران رژیم ضد بشرى اش که با ارتکاب به آن جنایت مى خواستند پرونده مجاهدین را براى همیشه بسته و از خاطره جمعى بزدایند، مقاومت و ایستادگى حماسى قهرمانان شهید تابستان ١٣٦٧ مهرى بود بر زوال حتمى رژیم ولایت فقیه. بعد از قتل عام خونین تابستان ١٣٦٧ رژیم ضد بشرى ولایت فقیه به هر اقدام رذیلانه اى متوسل گردید تا از گسترش پیام انگیزاننده خون آن شهیدان جلوگیرى کند؛ از مخفى نگاه داشتن مزار آنها تا حتى ممنوع کردن برگزارى مراسم یادبود در محفل خانوادگى و خصوصى وابستگان قتل عام شدگان. سردمداران رژیم بعد از ارتکاب آن جنایت هولناک ابتدا یک دهه تمام تلاش کردند تا نام مجاهد خلق و آنچه در آن تابسان خونین اتفاق افتاده بود را از تاریخ ایران پاک کنند؛ امرى که بِنَا بر اعتراف مهره هاى رژیم سیاست رسمی و تعریف شده نظام ولایت فقیه در دهه ١٣٧٠در قبال این جنایت بود؛ چرا که آنها به اثرگذارى پیام مقاومت و خون آن شهیدان والامقام بر آحاد جامعه ایران آگاه بودند. آخر همانگونه که مظلومیت خون این شهیدان باعث برائت و دورى آیت الله منتظرى، یعنى بالاترین مقام حکومتى بعد از خمینى ملعون از وى گردید، وجدان جمعى جامعه ایران را نیز به تنفر از شخص خمینى به عنوان آمر و مسئول اصلى این جنایت هولناک و کلیت نظام ولایت فقیه بر مى انگیخت. رژیم ضدبشرى حاکم بر ایران، راه حل گریز از جنایت هولناکى که دامنگیرش شده بود را ابلهانه در إیجاد گورهاى دسته جمعى بى نام نشان مى دید، غافل از اینکه هر پیکر پاک به ظاهر خاموش این شهیدان خود آتشفشانى است نهفته در دل خاک تب دار میهن که در روز موعود، سرمى کشد و فریاد دادخواهى را بر فراز موانع و سدهاى نیرو هاى ضدتکاملى به گوش و وجدان هاى، نه تنها جامعه تشنه آزادى ایران که به اقصى نقاط جهان مى رساند. اکنون یکسال پس از إعلام کارزار دادخواهى شهیدان قتل عام شده سال ٦٧ توسط خانم رجوى، جنبش دادخواهى، همان رژیمى که نام مجاهد را فراموش شده آرزو مى کرد، به سخن گفتن واداشته و یکبار دیگر به درخشانترین شکل ممکن مرزهاى انسانیت و شرف را از رذالت و بى شرافتى ترسیم مى کند. خصوصیت ذاتى این دادخواهى که از حقانیت راه و آرمان آن شهیدان ناشى مى گردد، همانگونه که باعث کنده شدن منتظرى از رژیم گردید، هر وجدان انسانى را فراتر از مرزهاى ملى از نزدیکى با رژیم ولایت فقیه بر حذر مى دارد. نکته قابل تامل اینکه بسیج أفکار عمومى و وجدانهاى بشرى در محکومیت آپارتاید در آفریقاى جنوبى در آن سالها بدلیل سرآمدن تاریخى پدیده نژادپرستى در آن زمان، کارى بسا آسانتر از رساندن پیام قتل عام شدگان شهیدان مجاهد و مبارز سال ١٣٦٧ بود. بدین معنا که محکومیت و طرد برترى نژادى در قرن بیستم میلادى در آفریقاى جنوبى، أساسا از دیدگاه عمومى بدلیل زیرپا گذاشتن کرامت انسانى یک امر بدیهى بود و نیاز به کار اقناعی چندانى نداشت. برخلاف مورد آفریقاى جنوبی، حتى زنده نگه داشتن پیام خون شهیدان قتل عام شدگان تابستان ١٣٦٧ و به اهتزاز درآوردن پرچم آن به عنوان یک چالش داخلى و بین المللى در قبال رژیم ولایت فقیه، اما کارى بود کارستان. بیاد داریم که چگونه رژیم ولایت فقیه در سایه بیش از دو دهه سیاست مماشات دولت هاى پیشن آمریکا، گروه گروه "کارشناس أمور ایران" به غرب گسیل مى داشت، تا منجمله با مقصر جلوه دادن خود مجاهدین در ماجراى قتل عام ١٣٦٧، دستان خون آلود سران این جنایت را تطهیر کنند. از آخوند کدیور گرفته تا آن دلقک – پاسدارى که از تریبون صداى آمریکا بى شرمانه و علنا مى گفت"إعدام هاى سال ٦٧ را یاد کسى نیار، کسى یادش نیست، ولش کن، تموم شد". اما قرار گرفتن موضوع نقض حقوق بشر و رسیدگى به دادخواهى ٣٠٠٠٠ شهید قتل عام شده در صدر "مادر" تحریمها بین المللى – که اکنون پایه هاى نظام ولایت فقیه را به لرزش درآورده و سرنگونى آنرا بیش از هر زمان در چشم انداز قرار داده است - در وحله نخست نه حاصل نزاع سیاسى غرب با رژیم ولایت فقیه، که نتیجه کارزار درخشان مقاومت و "اشرف نشانان" در سراسر جهان تحت هدایت عالى و هوشیارانه خانم مریم رجوى بوده که از پیام مظلومیت این شهیدان از گزند فراموشى به بهترین وجه حراست کرده و جهان متمدن را بطور مستمر در قبال مسئولیت وجدانى اش در قبال این جنایت هولناک قرار داده است. رژیم ضد بشرى ولایت فقیه اکنون در نتیجه جوشش و دینامیزم حاصل از خون شهیدان قتل عام تابستان ٦٧ در تنگناى حلقه محاصره مقاومت دست و پا مى زند و مى رود تا حکم نهایى تاریخ را در مورد دادخواهى آن خونهاى بناحق ریخته دریافت کند. تا آن روز، دیگر باقی نمانده از شب چند گاهی.

گردهمایی بزرگ مقاوت - ایران آزاد 2022

ضد فتوا

فعالیت انجمن‌های پوششی وزارت اطلاعات در آلمان