رمان از آشویتس تا تهران، تکرار دو حادثهء مرگبار از نازیسم هیتلری تا فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران است. بیان دو فاجعه تاریخی جنایت علیه بشریت و نسل کشی در قالب رمان است. این رمان سفری است به گذشتهای نه چندان دور و برگشتی است دوباره به زمان حال که خواننده را با خود و در میان گذشته و حال همراهی میکند.
با یک بررسی و نِگرش تاریخی به عمق دو فاجعه که در فاصله زمانی 50 ساله رخ داده است، تشابهات بسیاری در ارتکاب این جنایت هولناک بین هیتلر و خمینی دیده میشود. هر دو سودای کشورگشائی داشتند گاهی در هر شبانه روز صد ها زندانی و اسیر بیگناه را آنهم با وحشیترین متدهای کشتار، بعد از سالها شکنجههای طاقت فرسا و حبس نابود میکردند.
هر دو جنایتکار هیچ استثنایی بین بیمار و کودک و زن و مرد، پیر و جوان قائل نبودند. قربانیان هر دو جنايت، اکثرا در گورهای دسته جمعی بی نام و نشان دفن، یا در کورههای آدمسوزی خاکستر میشدند، تا هیچ اثری از این جنایت در تاریخ ثبت نشود حتي در ایران به دستور خامنه اي روی گورهای جمعی را آسفالت و یا ساختمان بنا کردند.
در یک بخش رمان زبان حال يك ”سردار سپاه” را نقل مي كند که سالیان در جبهههای جنگ ایران و عراق حاضر و دهها نشان افتخار از دست خمینی گرفته و در اکثر صحنههای جنایات نظام پلید آخوندی حاضر بود. او بعدها به کشورهای غربی پناهنده شده و در مصاحبهای از این جنایات پرده برداشته بود :
«دوست داشتم فریاد بزنم: من از مرگ نمی ترسم ؛ من صدها جسد پاره پاره دیدهام، من عفریتهی مرگ را باره ها در کنارم یا در مقابلم تماشا کردهام، صدای مرگ را صدها بار کنار گوشم شنیدهام. ولی هیچوقت از مرگ نترسیده بودم. آنجا جنگ بود. دو طرف روبروی هم قرار داشتند، یکی میکشت دیگری کشته میشد. هر دو مسلح بودند. آنها برای دفاع از آب و خاکشان میجنگیدند.....
”... ولی اینجا، اینجا چه مکانی است که فقط یک طرف میکشد!؟ بخود آمدم بخودم نهیب زدم و گفتم آروم باش! خونسرد باش! صبر داشته باش و ... .
اینجا چیزی و یا واژهای به نام رحم، بخشش و انسانیت و ... وجود خارجی ندارد. اینجا جهنم است! .... »
کشتار یهودیان توسط حکومت نازی در آلمان و کشتار بیش از سی هزار زندانی سیاسی و عقیدتی بدست فاشیسم مذهبی ایران، نقبی و نوری است دیگر بر زوایای تاریک و عمق فاجعه آن کشتار بیرحمانه. هر چند این دو واقعه در زبان آمار و ارقام قابل قیاس نیستند ولی به تصویر کشیدن جزئیات مربوط به کشتار زندانیان سال 67 در ایران، از زبان یک ”سردار سپاه” تکرار موازی بودن تاریخ «جنایت علیه بشریت بدست بشر» در هر دو نظام و همخوانی در سبعیت نظامی که، نژاد و دین خود را برترین و خون خود را پاکترین میدانست، میباشد. به قربانیان تا سرحد مرگ شکنجه و یا گرسنگی می دادند تا تبدیل به اسکلت شوند.
جلادان خمینی با بیش از هفتاد نوع شکنجه ضد بشری قربانیان خود را بعد از سالها از بین میبردند. برای هر اعدام بیرحمانه، حتی هزینه گلوله را از بازماندگان آنها دریافت میکردند.
به زنان حامله هم رحم نمیکردند. و دختران جوان را قبل از اعدام بزور به عقد جلادان پاسدار در می آوردند. تا این جنایت، به زعم خودشان جنبه شرعی پیدا کند.
خون زندانیان را قبل از اعدام میکشیدند و به پاسداران مجروح جنگ ناعادلانه ایران و عراق تزریق میکردند.
در این رمان از یک تراژدی بی همتا در تاریخ ایران و آلمان یاد میشود که هر خواننده با وجدان را در غم عمیق فرو میبرد.
هر دو جنگ به پایان رسید. اما تبعاتش سراسر جهان يا منطقه را تحتالشعاع قرار داد.
نزدیک به چهار میلیون دست لباس زنانه و مردانه متعلق به قربانيان نازيها كه از ورودي كوره هاي آدم سوزي جمع آوري شده بود وارد ایران شد. بازارهای سراسر ایران دگرگون گردید و در بازارها فروشنده ها با ترازو و قپان لباسها را میکشیدند و با قیمتی نازل میفروختند. اکثر زنان و مردان ایرانی که مشتاق خریدن بودند نمیدانستند که چه بر سر صاحبان این لباسها آمده است.
هرچند رمان ”از آشويتس تا تهران” بپايان رسيده است ولي بخش ايراني داستان، قتل عام سي هزار زنداني سياسي همچنان تا تشكيل دادگاهي مشابه دادگاه نورنبرگ براي جنايتكاران قتل عام هولوكاست ادامه دارد ....